کنج دل



مدتی قبل به یکی از اپیزودهای پادکست چنل بی گوش میکردم به نام یونابامبر . اندکی بعد بحثی با یکی از دوستان شکل گرفت پیرامون سرعت و چارچوب هایی که برای ما تعیین شده و برام جالب بود که خلاصه ی این دو را به رشته تحریر درآورم .

هرکاری میخوای بکنی باید به عالم و آدم (من جمله خودت ! که این خودت از همه مهمتره ) توضیح بدی که چرا اینکارو میکنی ؟ ولم کنید من دوست دارم این کارو انجام بدم ، دوست دارم برم دنبال کاری که هیچکس تا حالا انجامش نداده ، علاقه دارم و واقعا همین کافیه !

درمورد تاکید روی خودت هم باید بگم که چون جامعه و خانواده و. این رو از اول زندگی به تو تحمیل کردن و گفتن ببین بچه مردم اینجوریه اون جوریه ، این باعث شده تا خودمون هم باورکنیم باید شبیه بقیه باشیم ، باید توی 20 سالگی هم فکر کنیم اگر این انتخابم باعث بشه مثل بچه مردم نباشم باید چی کار کنم ؟!! همینه که باعث میشه یکی که دانشگاه پرت قبول میشه افسرده بشه ، یکی نیست بگه آقا این آدم اصلا حال نمیکنه با ریاضی و فیزیک ، اصلا نمیتونه تست بزنه اصلا .! 

چرا باید راهی رو برم که هزاران ، میلیون ها و حتی میلیاردها نفر قبل از من رفتن .

در واقع جامعه مسیرش رو به تو تحمیل میکنه که حتما باید تحصیلاتت تکمیل باشه تا بتونی در یک کاری صاحب نظر بشی و عرض اندام کنی و بعضا حتی اظهار نظر هم نمیتونی بکنی . 

همه باید تحصیلاتشون تکمیل باشه ( فی الحال که حداقل ارشد ) بعدش برن سراغ کار که این ویژگی هارو باید داشته باشه : آبرومند ، بیمه و حقوق ثابت  و موارد دیگه ای که شاید در خانواده ها و شهرها فرق داشته باشه ، بعد هم ازدواج تا 30 سالگی (که بعدش دیگه زشته مردم چی میگن ) و باید منجر به بچه بشه و باید توی سن 40 به بعد تبدیل به آدم پخته و خانواده دار شده باشی و ریتم ثابت زندگیت رو ادامه بدی و نهایتا با ادامه همین روند شاهد رشد بچه هات باشی و کم کم رو به قبله بخوابی .

خیلی بعیده که کسی خارج از این روند وجود داشته باشه ! هر چند که احتمالش هست ولی کمه !

در واقع این چکیده ای بود از بحث اولی که میخواستم بگم که روند جامعه ما رو مجبور کرده که همه مثل هم زندگی کنیم و مثلا اگر کسی سال چهارم دانشگاه درسش رو رها کنه و بره یه رشته دیگه بخونه به نظرمون احمقانست ، همچنین هست اگر کسی ازدواج نکنه یا علاقش کارگری یا سفر کردن باشه و از این راه ها پول دربیاره ! 

خلاصه که دوست داریم همه مثل ما باشن و اینجوری میشه که همه مثل هم میشیم ، خلاقیت کشته میشه ، نا امیدی زیاد میشه و اکثرا توی کارهامون موفق نمیشیم چون علاقه ای بهش نداریم و پول درمیاریم تا زندگی کنیم ولی غافل از اینکه حداقل روزی 8 ساعت مشغول کارمون هستیم و میشه 1/3 کل زمان زندگیمون !!!

این از اولین بحث 

 

 


این ادامه بحث قبلیست !

شاید دومین فاکتوری که روی این زندگیِ چارچوب مندی که توش جامعه الگوی خودش رو به تو ارائه میده تاثیر گذار باشه تا بیشتر زهرمارش بکنه ، سرعت و ریتم تند زندگی باشه .

تکنولوژی یکی از عوامل زیادی هست که باعث شده تا ریتم و سرعت بالای زندگی در قرن 21 رو تجربه کنیم .

به عنوان یک مثال اگر 500 سال پیش قرار بود از شیراز برن مشهد شاید روزها طول میکشید و این مسیر بود که بخشی از سفر میشد ، اما الان با هواپیما فقط چند ساعت طول میکشه . در واقع مسیر کوتاه شده و این هدفه که این روزها مهم تره !

اگر بخوام بیشتر بحث رو روشن کنم باید بگم تکنولوژی سرعت رو بالا برده و این باعث شده ریتم زندگی هامون زیاد باشه و در نتیجه نمیشه که چند لحظه نگهش داریم و فکر کنیم هی پسر من دارم چی کار میکنم ! 

 

(شاید تو بحث قبلی لازم بود اینم بگم که تکنولوژی هم به ارائه الگوی جامعه کمک میکنه ، ابزارهایی مثل اینستاگرام که باعث میشن تا زندگی بقیه رو ببینی و مدام در حال مقایسه باشی )

جامعه الگوش رو ارائه داد و تکنولوژی هم کمکش کرد و حالا ما با سرعت بالا به سمت الگوهای جامعه حرکت میکنیم ( تحصیلات ، شغل ، ازدواج و بچه شاید مهمترین این میخ هایی باشن که توی مسیرمون حتما باید ازشون رد بشیم و گرنه مردم چی میگن!)

 

 

شاید بشه گفت که نوشته هایی که خوندین در واقع خلاصه ی بحث چندساعته ی دو نفر بود و طبعا تخصصی نیست . ( اون قسمت تخصصی بمونه برای اساتید اهل فن ) 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها